صحرا کلانتری در گفت‌وگو با بامداد جنوب:
کد خبر: ۱۴۳۵۴
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۱۷ - ۲۵ فروردين ۱۳۹۹
نمی‌دانم شعر، من است یا من، او

صحرا کلانتری در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

اسماعیل مسیح گل: شعر تراوش دنیای احساسی و ذهنی شاعر است که در آن واقعیت به شکلی هنرمندانه و بی‌بدیل نقش می‌بندد. واقعیتی که در آمیزش با تخیل و عاطفه دنیایی لطیف و ماورایی را پیش روی خواننده می‌گذارد. او را سرمست تصویرهایی می‌سازد که تنها سایه‎ای از آن در این دنیا دیده می‌شود و حقیقت آن در ناکجاآباد ذهن سیر می‌کند.


صحرا کلانتری در گفت‌وگو با بامداد جنوب:

نمی‌دانم شعر، من است یا من، او

اسماعیل مسیح‌گل

«از نسلِ تارهایِ نکوهیده می‌آمد/ از تارهایی شکسته به نواخت/ از انتهایِ لحنی جامانده در هیساهیسِ اشاره‌ها/ می‌رفت به نواختَنم/ تا بنوازَدَم به تمام/ با خرناس‌هایِ جهیده از شکاف/ تا سمفونیِ عمق/ تا خواب‌هایِ تا سر؛ ته کشیده/ به همخوابگی/ به کمرگاهِ قطره‌گاهی در شهوتِ فرود/ می‌نوازَدم به تمام/ با هورت‌هایی کشیده... کوتاه/ آنجا که پیاله‌ای به فهمِ اندازه‌ات میسر است/ تا سوگِ چشیدنی جا مانده از مرزهایِ بلع/ مرزهایی که می‌دَود به پریدن/ می‌دَود به التماسی وامانده از جهش / و به گام‌هایِ قهقهه‌هایی تا شعاعِ تبخیر/ و به قبیله دندان‌هایِ سگی در همهمه استخوان/ تا نواختن به گونه‌هایی سرخ‌پوش/ آنها که از تخیلِ اصوات می‌آیند/ می‌نوازَدم تکه تکه/ تار تار/ با مغزِ تارهایی به سوزش افتاده تا لرز/ تا نسبتِ هر چه جلوگیری به هر چه آماسیدگی است/ آنجا که از جمجمه تا برهوت یک مشت مو فاصله است/ می‌نوازَدم به تمام/ با دسته‌ای رگ به رگ که از رگارگِ رقت می‌گریزند/ با دو پایِ مقروض در کشاکشِ غلظت/ / که لختگی‌ات را بچرباند به بم‌ترین نواخت/ یا به انبوهِ روییدنی که بنوازدَت پلک/ بنوازدَت به خزیدن/ بنوازدَت به تمام/ تا آخرین شیار؛ خوراکِ طویله‌ ات باشد.» (صحرا کلانتری)

شعر تراوش دنیای احساسی و ذهنی شاعر است که در آن واقعیت به شکلی هنرمندانه و بی‌بدیل نقش می‌بندد. واقعیتی که در آمیزش با تخیل و عاطفه دنیایی لطیف و ماورایی را پیش روی خواننده می‌گذارد. او را سرمست تصویرهایی می‌سازد که تنها سایهای از آن در این دنیا دیده می‌شود و حقیقت آن در ناکجاآباد ذهن سیر می‌کند.

بی‌شک برای شاعر شدن باید در ناکجاآبادی ناشناخته سیر کرد تا بتوان مکنونات قلبی و عاطفی خویش را به کمک اشیا و طبیعت به تصویر کشید. صحرا کلانتری یکی از آنهاست که شاعرانگی‌اش را در سرزمین عاطفه می‌زاید و با سروده‌هایش به جهان شعر رونقی دوباره می‌بخشد. او در سروده‌هایش فروغی دیگر می‌شود تا زنانگی ادبیات را در عصر وهم‌زده کنونی زنده نگه دارد.

صحرا کلانتری عضو انجمن اهل قلم و دانش‌آموخته رشته‌های کارگردانی و فیلمنامه‌نویسی است. نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه تجربی به نام «بلیت برگشت» از کارهای اوست.

از فعالیت‌های ادبی کلانتری می‌توان به چاپ سه مجموعه شعر مکتوب به نام‌های «گردباد طرح انگشتان بی‌جهت من است»، «نقطه را فریاد کن» و «خط عمود» شامل اشعار موزون و سپید وی، ثبت دو شعر در یک مجموعه از شاعران در کتاب سه نقطه تا سپید، چاپ یک اثر در کتاب گزیده‌ای از اشعار زنان معاصر و ترجمه‌ مشترکی بر شعرهای نلی زاکس به نام «ناسور» اشاره کرد. در ادامه گفت‌وگویی را این صحرا کلانتری صورت دادیم که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم.

خانم کلانتری شما هم در زمینه فیلمنامه‌نویسی و فیلمسازی فعال هستید و هم شعر اگر قرار باشد یک روزی بین این دو هنر یکی را انتخاب کنید کدام را انتخاب می‌کنید؟

برای من فیلمنامه‌نویسی و فیلمسازی فرزندان شعر هستند، چون شعر موجب زایش این فرزندان شد برای به تصویر رساندن اشعارم در قالب تصویر و بی‌شک اگر روزی مجبور به انتخاب شوم شعر تنها انتخاب من است چون آنچنان با شعر مماس و در هم تنیده هستم که نمی‌دانم او، من است یا من، او...

رابطه ادبیات و سینما را در کشور چگونه می‌بینید؟

به نظر من ادبیات و سینما دو روی یک سکه هستند و علی حاتمی، شاعر بزرگ سینمای ایران با خلق آثاری بی‌نظیر و دیالوگ‌هایی موزون در فیلم‌هایی چون مادر، دلشدگان و هزاردستان به تلفیق این مهم پرداخت، عباس کیارستمی که با قاب‌های بی‌نظیرش شعر می‌سرود؛ وقتی «نان و کوچه» را ساخت و با تکه نانی به شاعرانه‌ترین قاب رسید. آنجا که ترس و معصومیت به شعر بدل می‌شوند، او در «خانه دوست کجاست؟» شعری عاشقانه می‌سراید، کیارستمی عاشقی است که شاعرانه‌هایش را در قاب‌هایی روان و ساده بدون تکلفی می‌سراید، شهید ثالث در طبیعت بی‌جان منظومه‌ای می‌سراید با فریم تصویر بی‌جان که جاندارترین کلمات هستی هستند و آسید علی‌میرزا در «پ مثل پلیکان» پرویز کیمیاوی شعری از فصل و وصل می‌گوید و چه بسیار روایت‌های شاعرانه‌ای که دونده امیر نادری روایت می‌کند، برای من کلمه و فریم می‌توانند خالق هزاران سطور و تصاویر شاعرانه باشند همان‌طور که بزرگان سینمای ایران از تصویر به روایت‌های شاعرانه‌ای بی‌بدیل رسیدند.

تعریف شما از سینمای شاعرانه چیست؟

کریستین متز نظریه‌پرداز ساختگرای فرانسوی فیلم که نظریات او به رابطه زبان و فیلم می‌پرداخت در مورد سینمای شاعرانه این‌گونه بیان می‌کند: «... مفاهیم «نثر» و «شعر» بیش از آن وابسته به زبان کلامی هستند که بتوان به‌‌‌راحتی آنها را به حوزه سینما انتقال داد. از سوی دیگر، اگر شعر را در گسترده‌‌ترین معنای آن در نظر بگیریم ـ چونان حضور بلاواسطه جهان، حسِ چیزها، پویای درونی زیر لایه بیرونی اشیا ــ در این‌صورت متوجه می‌شویم که هر کنش سینماتوگرافیک، اعم از اینکه موفق باشد یا نه، همواره در ابتدا شاعرانه است.»

امپرسیونیست‌های سینمای فرانسه در سال 1920 در مباحث سینمایی به شعر در سینما اشاره داشتند و این نوعی تقابل با سینمای روایی بود، آنها می‌خواستند سینمای شاعرانه را در برابر سینمای رمان‌گونه یا نثر قرار دهند. اگر قاب تصویر تنها در خدمت داستان‌گویی نباشد؛ بلکه همان تصویر بتواند به‌صورت مستقل بازتاب‌کننده حسی در مخاطب شود، این می‌تواند به نوعی شاعرانه قلمداد شود، در قاب‌های سینمای عباس کیارستمی در فیلم «24 فریم» با تصاویر شاعرانه‌ای رو‌به‌رو هستیم، گویی کیارستمی می‌خواهد از جهان داستان‌گویی فاصله بگیرد و به مخاطب اجازه دهد با نگاه به هر تصویر آزادانه به خلق روایتی نزدیک شود، از نظر من کلمه به‌مثابه فریم در سینماست و نوع چینش آن از دیدگاه شاعرانه می‌تواند به خلق اثری شاعرانه مبدل شود. باید در سینما فرصت خوب دیدن به تصاویر مهیا شود و تصویر تنها ماهیت داستان‌گویی نداشته باشد و چشمان مخاطب تنها در سیطره داستان؛ چون زندانی در زندان انفرادی بماند، هر کدام از تصاویر می‌توانند در ذات خود به شاعرانه‌ترین شکل تعبیر شوند اگر تنها داستان از دیدگاه کارگردان مقصود اصلی نباشد.

امروز وضعیت ادبیات را در جامعه چگونه ارزیابی می‌کنید؟

با در نظر گرفتن تعدد دیدگاه‌ها در شعر امروز، تعدد تریبون‌ها، تضاد و گاهی تصادم اندیشه‌ها در حوزه ادبیات و با صرف‌نظر از ابعاد خاکستری آن، می‌توان به مرور زمان به گفتمان‌هایی منسجم‌تر رسید و زمان بی‌شک ناخالصی‌های موجود را غربال خواهد کرد.

عده‌ای اعتقاد دارند ما در دوران بحران شعر هستیم نظر شما در این باره چیست؟

به علت تعدد شاعران و منتقدان شعر و با توجه تعدد مانیفست‌ها، نوعی سردرگمی در حوزه شعر وجود دارد، این بحران محصول دهه‌های پیش از خود است و نمی‌توان آن را به شاعران امروز نسبت داد، بحران در شعر بسیار قابل لمس است و تنها عاشقان کلمه در این بحران همچنان ادامه می‌دهند، حتی اگر صدای کلماتشان در این بحران قربانی شود، شعر ایران از برکه‌های تکه تکه‌ای از شاعران تشکیل یافته است و تمام برکه‌ها به امید دریا هنوز نفس می‌کشند امید که مرداب سهم این برکه‌ها نشود.

کدام شاعر بعداز نیما، تصور می‌کنید بیشترین اثر را بر روی شاعران زن بعد از انقلاب گذاشته است؟

اکثریت شاعران زن بعد از انقلاب از فروغ تاثیر گرفته‌اند و از منظر من هیچ شاعری تا این اندازه بر شاعران زن تاثیر نداشته است، البته هستند شاعران زنی که به زبان شخصی خود نزدیک شده‌اند اما هر بانوی شاعری در دوره‌های شعری خود از فروغ فرخزاد تاثیر گرفته است.

اگر کسی بخواهد وارد دنیای شعر شود وخود را یک شاعر تثبیت‌شده معرفی کند، چه پیشنهادی دارید؟

شاعر برای ورود به دنیای شعر تصمیمی نمی‌گیرد. این ورود ناخودآگاه صورت می‌گیرد اما برای اینکه یک شاعر بتواند در این دوران پرتلاطم شعر در ایران جایگاهی تثبیت‌شده پیدا کند در ابتدا می‌بایست صبور و عاشق باشد، عاشق کلمه و به تنهایی و تنها زیستن حتی در میان جمع ممارست کند، مطالعه در زمینه‌های مختلف بایستی خوراک هر روزه شاعر باشد و حوزه اندیشه‌هایش را گسترده کند اما باید به موازات مطالعات روانشناسی، جامعه‌شناسی، فلسفه و ... به زبان شخصی خود نزدیک شود تا تبدیل به تکرار شاعران پیش از خود نگردد.

شما تا چه حد زیست تجربی شاعر را به‌مثابه زیستنی آگاهانه در سرایش شعر مهم می‌دانید؟

از دید من زیست تجربی شاعر ابتدای زایش شعر تا انتهای زیستن شعر در شاعر است، زیست تجربی یعنی تجربه عینی از پیرامون، کسی که باران را تجربه کرده، متفاوت است با شخصی که باران را تجربه نکرده است، شاعری که باران تجربه‌شده را به سرایش در می‌آورد متفاوت است با شاعری محروم از باران، با این مثال ساده می‌خواستم به مهم بودن زیست تجربی شاعر در سرایش برسم، شاعر هر روز با کلماتش حرکت به سوی زبانی در بی‌انتهایی دارد، تجربه‌های زیستی شاعر موجب می‌شود سریع‌تر دامنه محتوا را طی کند و به مرزهای زبانی سفر کند و به موازات زبان‌ورزی رسانای لایه‌های محتوایی شود، از نظر من زیست تجربی شاعر بسیار مهم و امری تعیین‌کننده در مسیر شاعری است.

شما تا چه حد مقوله نقد شعر را به‌عنوان امری موثر در پیشرفت جهان شعر در این دوره می‌دانید؟

از منظر من منتقدان شعر بسیار می‌توانند در پیشرفت شعر موثر باشند به شرطی که هر شعر را با توجه به ظرفیت‌های آن نقد کنند و از نگاه مطلق به شعر دوری کنند و با نگاه نسبی به شعر موجب ترمیم شعر و حرکت شاعر به گام‌هایی استوارتر شوند، نقد شعر در این دوره مانند شعر دچار بحران شده است و تنها بزرگان ادبی و منتقدان آگاه ادبی می‌توانند راهبر جهان شعر کنونی ایران شوند.


نظرات بینندگان